«هجرت» در زندگی بشر و پیشرفت علوم و بوجود آمدن تمدنها نقش تعیین کنندهای داشته و دارد. اسلام به عنوان آخرین دین الهی در ابعاد مختلف مسئله هجرت را مطرح کرده و بر آن پای فشرده است. در این نوشتار برآنیم به مناسبت هجرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برخی از ابعاد مسئله هجرت در اسلام را روشن سازیم.
قرآن در بیش از 14 آیه(1) به زبانهای مختلف دستور به هجرت داده است. گاهی با زبان ملامت، میگوید «مگر سرزمین خدا گسترده نبود، چرا دست به هجرت نزدید؟(2)» گاهی پاداش عظیم آن را گوشزد مینماید و میفرماید: «اَلَّذینَ امَنوُا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَاوُلئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»(3)؛ «آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند درجه بزرگتری نزد خدا دارند و آنها رستگارند.»
کسی که در راه خدا هجرت کند، نقاط امن فراوان گستردهای در زمین مییابد. «وَمَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللّهِ یَجِدُ فِی الاَْرْضِ مُراغَما کَثیرا وَسَعَةً...»(1)؛ «آن که در راه خدا هجرت کند، موضعهای بسیار وسیعی در زمین مییابد.»
هجرت مبدأ تاریخ مسلمانان و زیر بنای حوادث سیاسی، تبلیغی و اجتماعی آنان است. هر قوم و ملّتی برای خود مبدأ تاریخی دارند؛ مثلاً، مسیحیان مبدأ تاریخ خود را میلاد حضرت مسیح علیهالسلام قرار دادهاند و در اسلام با این که حوادث مهمّی مانند ولادت پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، بعثت، فتح مکّه و رحلت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله بوده، هیچ کدام انتخاب نشد و تنها زمان هجرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به عنوان مبدأ تاریخ انتخاب شد و مسلمانان تمام حوادث را با سال هجری تعیین میکردند، هرچند طبری و یعقوبی نظرشان این است که در زمان خلیفه دوم که اسلام توسعه یافته بود، به فکر تعیین مبدأ تاریخی که جنبه عمومی و همگانی داشته باشد، افتادند و پس از گفتگوی فراوان نظر علی علیهالسلام را دائر بر انتخاب هجرت به عنوان تاریخ پذیرفتند(2).
قرآن میفرماید: «وَما کانَ الْمُؤمِنُون لِیَنْفِرُوا کافَّةً فَلَوْلا نَفَر مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فی الدّین...»(3)؛ «شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان طایفهای کوچ [و هجرت] نمیکند تا در دین [و معارف و احکام اسلام [آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟»
در روایات به مسلمانان دستور دادهاند که برای فراگیری علم اگر لازم باشد تا نقطههای دور دست همچون چین مسافرت و مهاجرت کنند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصّینِ(1)؛ علم کسب کنید اگر چه در چین باشد.»
در این هجرت خداپسندانه هزاران ملک طالب علم را مشایعت میکنند، چنان که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یَطْلُبُ عِلْما شَیّعَهُ سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ(2)؛ کسی که از خانهاش برای کسب علم خارج میشود، هفتاد هزار ملک او را بدرقه میکنند و برای او استغفار مینمایند.»
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ اَرْضٍ اِلیَ اَرْضٍ وَاِنْ کانَ شِبْرا مِنَ الاَْرْضِ اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ(3)؛ کسی که برای حفظ دین و آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر هجرت کند، استحقاق بهشت مییابد.»
قرآن میفرماید: «وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّءَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»(4)؛ آنها که مورد ستم واقع شدند، و به دنبال آن در راه خدا مهاجرت اختیار کردند، جایگاه پاکیزهای در دنیا به آنها خواهیم داد.»
اصولاً روح هجرت مقدس همان فرار از «ظلمت» به «نور» و از کفر به ایمان، از گناه و نافرمانی به اطاعت خدا است، و لذا در احادیث میخوانیم، مهاجرانی که جسمشان هجرت کرده اما در درون و روح خود هجرتی نداشتهاند، در صف مهاجران نیستند، و به عکس آنها که نیازی به هجرت مکانی نداشتهاند، اما دست به هجرت درونی زدهاند، در زمره مهاجرانند. امیرمؤمنان علی علیهالسلام میفرمایند: «وَیَقُولُ الرَّجُلُ هاجَرْتُ وَلَمْ یُهاجِرْ اِنَّمَا الْمُهاجِرُونَ الَّذینَ یَهْجُرُونَ السَّیِّئاتِ وَلَمْ یَأْتُوا بِها(5)؛ کسی میگوید مهاجرت کردم در حالی که مهاجرت واقعی نکرده است، مهاجران [واقعی] آنها هستند که از گناهان هجرت کنند و مرتکب آن نشوند.»
در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیهالسلام (و بنا بر قولی از زبان لوط علیهالسلام )(1) میخوانیم: «وَقالَ اِنّی مُهاجرٌ اِلی رَبّی اِنّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(2)؛ و [ابراهیم [گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که او عزیز و حکیم است.» ممکن است مراد از این هجرت یکی از انواع گذشته باشد؛ هجرت از دست ظالمان، هجرت برای حفظ دین... و یا مراد از آن همان ظاهر آیه باشد؛ یعنی، هجرت به سوی خداوند برای رسیدن به مقام نبوت یا مقام بالاتر و ... (3). و شاهد این مطلب این آیه است که : «اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهْدینِ»(4)؛ «من به سوی خدای خودم میروم و او مرا هدایت خواهد کرد.»
از انواع هجرت، اهداف هجرت هم به دست میآید. گاهی هجرت برای کسب دانش و علوم است (یَطْلُبُ عِلْما)، گاهی به هدف حفظ دین (مَنْ فَرَّ بِدینِه مِن اَرضٍ...) و گاهی برای فرار از ظلم و ظالم (هاجَرُوا... من بعد ما ظُلموا) و گاهی برای رسیدن به خداوند (مُهاجِرٌ اِلی رَبّی) و زمانی برای فرار از گناه است (یَهْجُرُونَ السَّیِّئاتِ) و همه اهداف گذشته یا به نیّت خدا و (فی سَبیلِ اللّه) است یا برای غیر خدا. البته به استثنای دوم و پنجم که قطعا جنبه خدایی دارد.
قرآن و روایات گاهی برای اهمیّت هجرت به نمونههای عینی و عملی هجرت اشاره میکند که در اینجا به بعضی از آنها اشاره میشود:
حضرت ابراهیم علیهالسلام بعد از جریان آتش سوزی نمرود و انجام رسالت خویش در سرزمین بابل تصمیم گرفت به سوی شام هجرت کند(5). در قرآن آیات مختلفی به این مطلب اشاره دارد:
1. «وَقالَ اِنّی مُهاجِرٌ اِلی رَبّی اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(6)؛ گفت من به سوی خدای خود مهاجرت میکنم. او عزیز و حکیم است.»
2. «اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهْدین(1)؛ من به سوی خدای خویش میروم. بزودی مرا هدایت خواهد کرد.»
3. «وَ نَجَّیْناهُ وَلُوطا اِلَی الاَْرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ(2)؛ او (ابراهیم) و لوط را به سرزمینی که برای جهانیان پر برکتش ساخته بودیم، نجات [و رهائی] بخشیدیم.»
خداوند به عنوان پاداش هجرت ابراهیم علیهالسلام ، بعد از آن به او نعمتهای بزرگی عطا فرمود:
1. فرزندان لایق و شایسته که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند.
2. در دودمان حضرت ابراهیم علیهالسلام نبوت و کتاب آسمانی قرار داد.
3. پاداش دنیوی همچون نام نیک و لسان صدق فی الاخرین به او عنایت فرمود.
4. در آخرت او را از صالحان قرار داد.
قرآن به همین پاداشها اشاره دارد، آنجا که میفرماید: «وَقالَ إِنّی مُهاجِرٌ الی رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم وَوَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وجَعَلْنا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتابَ وَءآتَیْناهُ اَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَاِنَّهُ فِی الاْءخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ(3)؛ و [ابراهیم] گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که او عزیز و حکیم است و ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و در دودمانش نبوّت و کتاب [آسمانی[ قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و در آخرت از صالحان است.»
خداوند بر اثر هجرت و تلاش ابراهیم علیهالسلام تمام احوال ناراحت کننده او را به ضد آن و به بهترین حالت تبدیل نمود؛ بت پرستان بابل میخواستند ابراهیم را با آتش بسوزانند آتش گلستان شد. آنها میخواستند او همیشه تنها بماند، خداوند آنچنان جمعیّت و کثرتی برای او قرار داد که دنیا از دودماناش پر شد. بعضی از نزدیکترین افراد به او ـ از جمله آذر ـ گمراه و بت پرست بودند، خداوند در عوض به او فرزندانی داد که هم خود هدایت یافته بودند و هم هدایتگر دیگران شدند.
ابراهیم علیهالسلام در آغاز مال و جاهی نداشت، امّا خداوند در پایان مال و جاه عظیمی به او عطا کرد.
ابراهیم علیهالسلام در ابتدا به قدری گمنام بود که حتّی بتپرستان بابل هنگامی که میخواستند از او یاد کنند میگفتند: «سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ اِبْراهیمُ»؛ «شنیدیم جوانکی گفتگوی بتها را میکرد که به او ابراهیم گفته میشود.» اما خدا آنچنان اسم و آوازهای به او داد که به عنوان شیخ الانبیا یا شیخ المرسلین معروف شد. این همه بر اثر هجرت و تلاش او در راه خدا بود.
حضرت موسی علیهالسلام یکی از فرعونیان را کشت. این قتل یک قتل ساده نبود؛ بلکه جرقهای برای یک انقلاب و هجرت بود. دستگاه فرعونی نمیتوانست به سادگی از کنار آن بگذرد که بردگان بنی اسرائیل، قصد جان اربابان خود کنند! زیرا تکرار آن تهدیدی علیه حکومت وقت بود. لذا جلسه مشورتی تشکیل دادند و حکم قتل موسی علیهالسلام را صادر کردند. در این هنگام یک حادثه غیر منتظره موسی علیهالسلام را از مرگ حتمی رهائی بخشید. «مردی از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان) با سرعت آمد و به موسی علیهالسلام گفت: این جمعیّت برای کشتنت به مشورت نشستهاند، فورا از شهر خارج شو که من از خیرخواهان توام(1).
موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای. عرض کرد پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهائی بخش. هنگامی که متوجّه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.(1)
آری موسی علیهالسلام بعد از این که محیط را آلوده و نا امن تشخیص داد، تصمیم گرفت به سوی سرزمین «مدین» که شهری در جنوب شام و شمال حجاز و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان خارج بود هجرت کند.
موسی علیهالسلام ، جوانی که در ناز و نعمت بزرگ شده، باید دوران هجرت و سختی را پشت سر بگذارد و از تارهائی که قصر فرعون بر گرد شخصیّت او تنیده بود، بیرون آید؛ در کنار مستضعفان قرار گیرد؛ درد آنها را با تمام وجودش احساس کند و آماده یک قیام الهی بر ضد مستکبران گردد.
پاداش هجرت موسی علیهالسلام :
1. رسالت و نبوت.
2. کلیم اللّه شدن. «خداوند فرمود: ای موسی تو را با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم بر مردم برگزیدم.(2)
3. آسان کردن کارها.
4. گره گشائی از زبان.
5 . فصاحت و بلاغت.
6. وزارت برادر و... .
این پاداشها در آیات 24 تا 36 سوره طه بیان شده است.
3. هجرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان
مسلمانان دو بار هجرت کردند:
گروه کوچکی از مسلمانان بعد از دیدن وضع رقتبار مسلمانان و شکنجه بیامان مشرکان و... مسئله را با پیامبر صلیاللهعلیهوآله مطرح کردند و از حضرت کسب تکلیف نمودند.
حضرت در پاسخ فرمود: «اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، [برای شما بسیار سودمند خواهد بود] زیرا بر اثر وجود یک زمامدار نیرومند و دادگر در آنجا به کسی ستم نمیشود و آنجا سرزمین دوستی و پاکی است و شماها میتوانید در آن سرزمین بسر ببرید تا خدا فرجی برای شما پیش آورد(3).»
کلام پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، چنان اثر کرد که در زمانی کوتاه آنهایی که آمادگی بیشتری داشتند، بار سفر بستند. شبانه و مخفیانه، برخی پیاده و بعضی سواره راه جدّه را پیش گرفتند و مجموع آنها در این نوبت ده یا پانزده نفر بودند. چهره شاخص آنها جعفر بن ابیطالب بود و میان آنها چهار زن مسلمان نیز دیده میشد(1).
شیرینترین و زیباترین خاطره این هجرت سخنان جذاب و زیبای جعفر بن ابیطالب نزد نجاشی زمامدار حبشه بود. او رو به جعفر کرد و پرسید: چرا از آیین نیاکان خود دست برداشتهاید و به آیین جدید که نه با دین تطبیق میکند و نه با کیش پدرانتان، رو آوردهاید.
جعفر چنین پاسخ داد: «ما گروهی بودیم نادان و بتپرست که از مردار اجتناب نمیکردیم؛ همواره به دنبال کارهای زشت بودیم؛ همسایه پیش ما احترام نداشت؛ ضعیف و افتاده محکوم زورمندان بود و با خویشاوندان خود به ستیزه و جنگ برمیخاستیم. روزگاری به این منوال گذشت تا این که یک نفر از میان ما که سابقه درخشانی در پاکی و درستکاری داشت برخاست و با فرمان خدا ما را به توحید و یکتاپرستی دعوت نمود و ستایش بتان را نکوهیده و زشت شمرد؛ دستور داد در ردّ امانت بکوشیم و از ناپاکیها اجتناب ورزیم و با خویشاوندان و همسایگان خوشرفتاری نماییم و از خونریزی و آمیزشهای نامشروع و شهادت دروغ و نفله کردن اموال یتیمان و از نسبت دادن زنان پاکدامن به کارهای زشت بپرهیزیم. به ما دستور داد، نماز بخوانیم؛ روزه بگیریم و مالیات ثروت خود را بپردازیم. ما به او ایمان آورده، به ستایش و پرستش خدای یگانه پرداختیم و آنچه را حرام شمرده بود، حرام شمرده و حلالهای او را حلال دانستیم، ولی قریش در برابر ما ناجوانمردانه قیام نمودند و شب و روز ما را شکنجه دادند تا ما از آئین خود دست برداریم، بار دیگر سنگها و گِلها را بپرستیم، گرد خباثت برویم و ما مدتها در برابر آنها مقاومت کردیم تا آن که تاب و توانایی ما تمام شد. برای حفظ آیین خود، دست از مال و زندگی شسته به سرزمین حبشه پناه آوردیم، آوازه دادگری زمامدار حبشه بسان آهنربا ما را به سوی خود کشانید و اکنون نیز به دادگری او اعتماد کامل داریم.(1)
بیان شیرین و سخنان دلنشین «جعفر» به قدری مؤثر افتاد، که شاه حبشه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به او گفت: قدری از کتاب آسمانی پیامبر خود را بخوان. جعفر آیات 16 تا 35 سوره مریم را خواند و نظر اسلام را درباره پاکدامنی مریم و موقعیت عیسی علیهالسلام روشن ساخت. هنوز آیات سوره به آخر نرسیده بود؛ که صدای گریه نجاشی و اسقفها بلند شد و قطرات اشک، محاسن و کتابها را ـ که در برابر آنها باز بود ـ تر نمود.
مدتی سکوت مجلس را فرا گرفت؛ زمزمهها خوابید و نجاشی به سخن آمد و گفت: «اِنَّ هذا وَما جاءَ بِهِ عیسی لَیَخْرُجُ مِنْ مِشکاةٍ واحِدَةٍ؛ اینها و آنچه را که عیسی آورده است، از یک منبع نور سرچشمه میگیرد.» سپس خطاب به نمایندگان قریش که در مجلس حاضر بودند گفت: «بروید، من هرگز اینها را به قریش تحویل نخواهم داد.(2)» بعد از این سخنان، نمایندگان قریش به سرکردگی عمرو عاص و عبداللّه بن ربیعه، از در حیله وارد شدند و به شاه حبشه گفتند: «این گروه درباره عیسی عقائد مخصوصی دارند، که هرگز با اصول و عقائد جهان مسیحیّت سازگار نیست و وجود چنین افرادی برای آیین رسمی شما خطرناک است.» «نجاشی» رو به نماینده جمعیّت مهاجران نمود و گفت: «درباره مسیح عقیده شما چیست؟» جعفر پاسخ داد، عقیده ما درباره حضرت مسیح همانست که پیامبر، خبر داده است. «هُوَ عَبْدُ اللّهِ وَرَسُولُهُ وَرُوحُهُ وَکَلِمَتُهُ اَلْقاها اِلی مَرْیَمَ الْبَتُولِ الْعَذْراءِ(3)؛ وی بنده و پیامبر خدا و روح و کلمهای از ناحیه اوست، که به مریم عطا نمود.»
شاه حبشه، از گفتار جعفر کاملاً خوشحال شد و گفت: «به خدا سوگند، عیسی را بیش از این مقامی نبود.» ولی وزیران و اطرافیان منحرف، گفتار شاه را نپسندیدند و او علی رغم افکار آنها عقاید مسلمانان را تحسین نمود و به آنها آزادی کامل داد.
در نتیجه هجرت این گروه از مسلمانان بذر اسلام در بیرون از جزیرة العرب (از جمله قلب نجاشی) پاشیده شد، لذا در سفر بعدی جعفر به حبشه، به فرمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، علنا نجاشی به اسلام دعوت شد و او نیز اجابت نمود و ایمان آورد. به هنگام بازگشت جعفر و همراهان، چهل تن از اهل آن کشور که ایمان آورده بودند، به جعفر گفتند: به ما اجازه ده تا خدمت این پیامبر صلیاللهعلیهوآله برسیم و اسلام خود را بر او عرضه بداریم. همراه جعفر به مدینه آمدند، هنگامی که فقر مالی مسلمانها را مشاهده کردند، به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرض کردند: ما اموال فراوانی در دیار خود داریم، اگر اجازه فرمایید به کشور خود بازگردیم و اموال خود را همراه بیاوریم و با مسلمانان تقسیم کنیم، پیامبر صلیاللهعلیهوآله اجازه فرمودند، رفتند و اموال خود را آوردند و میان خود و مسلمین تقسیم کردند، در این هنگام آیههای 52 تا 54 سوره قصص نازل گردید و خداوند از آنها تمجید کرد(1).
بعد از آن که سران قریش طبق پیشنهاد «ابوجهل» تصمیم گرفتند تا از تمام قبائل افرادی انتخاب شوند، و شبانه به طور گروهی به خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله حمله برند و او را قطعه قطعه کنند، پیک وحی نازل شد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله را از نقشههای مشرکان آگاه ساخت، «واِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثَبِّتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الُماکِرینَ»(2)؛ «هنگامی که کافران ضد تو حیله کنند [و نقشه بکشند] تا تو را زندانی کنند یا بکشند یا تبعید نمایند، آنان با خدا از در حیله وارد میشوند و خداوند حیله میکند و خداوند بهترین حیله کنندگان است.»
قرآن از مهاجران یاد شده با عنوان «پیشگامان نخستین» یاد کرده است. چنان که میفرماید: «وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالاَْنصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(1)؛ «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.»
و آیه 41 سوره نحل: «وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا...»(2)؛ «آنانی که در راه خدا هجرت کردند، بعد از آن که ستم شدند.» درباره این گروه نازل شده است.
گاه به این هجرت، هجرت اولیه و به هجرت گروهی از مسلمانان که بعد از صلح حدیبیه و به دست آمدن یک محیط نسبتا امن به مدینه هجرت نمودند، «هجرت ثانیه» گفته میشود، و گاهی بر هجرت تمام کسانی که بعد از جنگ بدر تا زمان فتح مکّه به مدینه مهاجرت کردند، این عنوان اطلاق میشود(3).
بررسی تاریخ نشان میدهد که هجرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان و جهاد، دو عامل اصلی در پیروزی اسلام در برابر دشمنان نیرومند بود. اگر هجرت نبود اسلام در محیط خفقانآور مکه از میان میرفت. هجرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اسلام را از شکل منطقهای بیرون آورد و در شکل جهانی قرار داد. اگر بخواهیم آثار هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به صورت فهرستوار برشماریم، اینگونه میتوان برشمرد:
1. توسعه اسلام و ازدیاد مسلمانان.
2. تشکل مسلمین.
3. ایجاد ارتش اسلام.
4. ایجاد مرکز قدرت برای مسلمانان.
5. تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، و تبدیل شدن یثرب (مدینه) به «مَدینَةُ الرَّسُول».
6. مهار دشمنان و سرکوب آنها (اعم از مشرکین و یهودیان).
7. بیرون آمدن اسلام از شکل منطقهای و جهانی شدن و عزت آن.
8. پیروزیهای پی در پی و فتح مکّه.
9. فراهم آمدن زمینه تربیت انسانهایی چون سلمان و اباذر و عمّار و...
از جمله نکاتی که دلالت بر رفعت جایگاه هجرت در اسلام دارد، پاداشهای عظیمی است که خداوند در دنیا و آخرت به مهاجران عنایت نموده است، که به برخی موارد اشاره میشود:
«وَالَّذینَ هاجَرُوا فی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَلاََجْرُ الاْخِرَةِ اَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون»(1)؛ «آنها که مورد ستم واقع شدند، سپس برای خدا هجرت کردند، در این دنیا جایگاه [و مقام [خوبی به آنها میدهیم و پاداش آخرت، اگر بدانند، از آن هم بزرگتر است.»
قرآن در اینباره میفرماید: «ومَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الاَْرْضِ مُراغَما کَثیرا وَسَعَةً وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرا اِلَی اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَی اللّهِ وَکانَ اللّهُ غَفُورا رَحیما»(2)؛ «و کسی که در راه خدا هجرت کند، نقاط امن فراوان و گستردهای در زمین مییابد. کسی که از خانهاش به عنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خدا است و خداوند آمرزنده و مهربان است.(3)
«فَالَّذینَ هاجَرُوا وَاُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَاُوذُوا فی سَبیلی وَقاتَلُوا وَ قُتِلُوا لاَُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَلاَُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ ثَوابا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ»(4)؛ ««آنها که در راه خدا هجرت کردند و از خانههای خویش بیرون رانده شدند، و در راه من آزار دیدند و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهانشان را میبخشم و آنها را در باغهای بهشتی که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد میکنم. این پاداشی است از طرف خداوند و بهترین پاداشها نزد پروردگار است.»
«وَالَّذینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَالَّذینَ آوَوْا وَنَصَرُوا اُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَریمٌ»(1)؛ «و آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آنها که [مهاجران را] پناه دادند و یاری نمودند، آنان مؤمنانی حقیقیاند. برای آنها آمرزش و روزی شایستهای است.»
«وَالَّذینَ َهاجَرُوا فی سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ قُتِلُوا اَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزْقا حَسَنا وَاِنَّ اللّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرّازِقینَ، لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْ خَلاً یرضَوْنَهُ واِنَّ اللّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ»(2)؛ «و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به آنها روزی نیکویی میدهد، و خداوند بهترین روزی دهندگان است. خداوند، آنان را در محلّی وارد میکند که از آن خشنود خواهند بود و خداوند دانا و بردبار است.»
«اَلَّذینَ امَنوُا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَاوُلئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنه وَرِضْوانٍ وَجَنّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خالِدینَ فیها اَبَدا اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ»(3)؛ «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا با اموال و جانهایشان جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها رستگارند، پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت [خویش] و باغهایی [از بهشت [بشارت میدهد که در آن نعمتهای جاودانه دارند و همواره تا ابد در این باغها خواهند بود، زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است.»
به راستی عظیمترین و برترین پاداشها را خداوند برای مهاجران مؤمن و مجاهد در نظر گرفته است.
هجرت همچنان باقی است
هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله گرچه یک حادثه تاریخی است و در صدر اسلام اتفاق افتاده و با هجرتهایی چون هجرت امام حسین علیهالسلام از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا ادامه یافته است امّا به طور قطع در آنها خلاصه نمیشود و در طول تاریخ حیات بشر تا وقوع قیامت کبری همچنان بر قوت خود باقی است و آثار و برکاتش همانند چشمهای زلال و جوشان، نصیب انسان میشود.
و امروز بر عالمان و وارثان پیامبران و ادامه دهندگان راه امامان معصوم علیهمالسلام است که همچنان چراغ نورانی هجرت را روشن نگهدارند و پیامبر گونه "مدینهها" و شهرهای دور افتاده و روستاهای دور دست و عقب مانده را همانند "مدینة الرسول" بازسازی نمایند. اگر امام راحل با هجرت به «بورسای »ترکیه و نجف اشرف و از آنجا به پاریس و سرانجام در سال 57 به تهران توانست عظیمترین انقلاب تاریخ شیعی را بیافریند، بر وارثان روح اللّه است که ادامه دهندگان راه او باشند و با هجرت خویش به نقاط مختلف کشور، بلکه دنیا، همچنان انقلاب و اسلام را زنده نگهدارند.
همان ضرورتی که هجرت پیامبر اکرم و یاران او و هجرت امام حسین علیهالسلام و اصحاب و بستگان آن حضرت را اقتضا نمود ـ که تهاجم وسیع دشمن (نظامی، اقتصادی، فرهنگی) بر علیه شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان و شخص امام حسین علیهالسلام باشد ـ همان عوامل امروز با تمام قوا و توان به صورت تهاجم فرهنگی در تمام کشور و تا درون خانهها (از طریق ماهواره، فیلم و...) و تهاجم نظامی در اطراف کشور (افغانستان، عراق و...) قد علم نموده و پا به میدان گذاشته، و وظیفه روحانیان و علما را چند برابر نموده است.
البته برای تشویق بیشتر به این امر مقدس؛ یعنی، هجرت، تذکر و یادآوری این نکته هم لازم است که: عبادت و تلاش و حفظ دین و صبر و بردباری و استقامت در مسیر دین وهدایت دیگران در زمان غیبت کبری، و در فراق آن یار سفر کرده، طبق روایات زیادی پنجاه برابر پاداش دارد(1)، چنان که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «سَیَأْتی قَوْمٌ مِنْ بَعْدِکُمُ الرَّجُلُ الْواحِدُ مِنْهُمْ لَهُ خَمْسینَ مِنْکُمْ، قالُوا: یا رَسُولَ اللّه! نَحْنُ کُنّا مَعَکَ بِبَدْرٍ وَ اُحُدٍ وَ حُنَیْنٍ وَ نَزَلَ فینَا الْقُرْآنُ فَقالَ: اِنَّکُمْ لَوْ تُحَمَّلُوا لِما حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُمْ(2)؛ مردمی بعد از شما بیایند که هر مردی از آنها [پاداش] پنجاه نفر از شماها را دارد. عرض کردند: ای رسول خدا! ما در جنگ بدر و احد و حنین با شما بودیم و قرآن درباره ما نازل شد. پس حضرت فرمودند: اگر آنچه بر آنها وارد میشود بر شما وارد شود، توان صبر آنها را نخواهید داشت.»
"هجرت" در راه تبلیغ دین نیز در این زمان، علاوه بر آثار پیش گفته (بهشت جاودان، پاداش دنیوی و اخروی فراوان، آمرزش گناهان، رحمت و روزی شایان و...) پاداش مضاعف خواهد داشت؛ چرا که هجرت در زمان غیبت کبری و تحمل رنجها و مصائب در راه توسعه فرهنگ اسلامی و قرآنی در روستاها و بخشها قطعا مصداق بارز صبر و بردباری و توسعه دین الهی در زمان غیبت کبری شمرده میشود.
خطر جدیدی که مسئولیتها را دو چندان میکند، تهاجم نظامی آمریکا و انگلیس در منطقه و در کنار آن تبلیغ مسیحیّت توسط کشیشهای غربی با پوشش کمک رسانی به مردم عراق، و تصمیم مهاجمان مبنی بر تغییر سیستم آموزشی مدارس این کشور است.(3) شبیه این وضع در افغانستان نیز از مدّتها قبل شروع شده و مرزهای ما را نیز تهدید میکند؛ از این رو بر روحانیان است که کمر همّتِ هجرت را محکم بسته، روستاها و مخصوصا مرزنشینان را در مقابل تهاجمات فرهنگی تجهیز نمایند.
1. آل عمران/195؛ انفال/72، 74، 75؛ توبه/20؛ نحل/41، 110 و... .
2. نساء/97.
3. توبه/20.
1. نساء/100.
2. ابن جریر طبری؛ تاریخ طبری، بیروت، دار الکتب العلمیّه، چاپ سوم 1408، ج2، صص3 و 516 و ر.ک: ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مرکز انتشارات علمی، 1362، ترجمه دکتر ابراهیم آیتی، ج2، ص29.
3. توبه/122.
1. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ج18، ص14.
2. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، ج1، ص170.
3. بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403، ج 19، ص 31؛ مجموعه ورّام، ج 1، ص 36.
4. نحل/41.
5. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، مکتبة السنائی، مادّه هجر.
1. ر.ک: تفسیر نمونه (پیشین) ج16، ص239.
2. عنکبوت/26.
3. ر.ک: فیض کاشانی، تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ج4، ص115.
4. صافات/99.
5. تفسیر نمونه (پیشین) ج13، ص452.
6. عنکبوت/26. این که در آیه اوّل و دوم گفته شد، «به سوی خداوند هجرت میکنم» روشن است که خداوند مکانی ندارد، اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک، هجرت به سوی خدا است، مهاجرت به سرزمین انبیا و اولیا و کانونهای وحی الهی مهاجرت به سوی خدا است. همان گونه که سفر به مکه «سفر الی اللّه» نامیده میشود. به علاوه مهاجرت برای انجام وظیفه و رسالت الهی سفر به سوی دوست محسوب میگردد و در این سفر هادی و راهنما در همهجا خدا است.
1. صافات/99.
2. انبیاء/ 71.
3. عنکبوت/26 ـ 27.
1. قصص/14 ـ 17.
1. قصص/20 ـ 22.
2. اعراف/144.
3. «لَوْ خَرَجْتُمْ اِلی اَرْضِ الْحَبَشَةِ فَاِنَّ بِها مَلِکا لا یُظْلَمُ عِنْدَهُ اَحَدٌ وَهِیَ اَرْضُ صِدْقٍ حَتّی یَجْعَلَ اللّهُ لَکُمْ فَرَجا مِمّا اَنْتُمْ فیهِ» ر.ک: تاریخ طبری (پیشین) ج2، ص546. ر.ک: ابن هشام، سیره ابن هشام، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ ششم، 1418 ه .، ج1، ص349.
1. تاریخ طبری (پیشین)، ج2، ص546.
1. محمد بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر (1399 ه. 1979 م.) ج2، ص 80 ـ 81.
2. فروغ ابدیت، (پیشین) ج1، ص256.
3. سیره ابن هشام، (پیشین) ج1، ص363 و ر.ک: تفسیر نمونه (پیشین)، ج13، صص 65 ـ 67.
1. تفسیر نمونه (پیشین)، ج23، ص393.
2. انفال/30.
1. توبه/100.
2. آیه به صورت کامل با ترجمه در قسمت آثار هجرت بیان میشود. ر.ک: تفسیر نمونه (پیشین)، ج11، ص235.
3. همان، ج7، ص262.
1. نحل/41.
2. نساء/100.
3. در آیه صد و ده سوره نحل میخوانیم: «اِنَّ رَبَّکَ لِلذینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَصَبَرُوا اِنَّ رَبّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ».
4. آلعمران/195.
1. انفال/74.
2. حج/58 ـ 59.
3. توبه/20 ـ 22.
1. ر ـ ک: بحار الانوار (همان)، ح52، ص127 ـ 130.
2. همان.
3. افق حوزه، پیش شماره بیست و دوم، 1/2/82، ص2.